کاش به دوسالگیم باز می گشتم، نه به بدو تولدم همان لحظه که پرستار سیلی به من زد
و من گرییدم . ... من دانستم او چه می خواست ، می خواست بدانم
دنیای جدید با هیچکس شوخی ندارد حتی با طفل بی گناه ...
حال من در اوج جوانی باز می گریم و اینبار فرسخها گناه با گریه کودکیم فاصله دارم .
اما امیدوارم ،
امیدوارم حال که وقت آمدن و بودن گرییدم زمان رفتن بخندم شاد و مسرور از رضای تو
رضای تو خدای خوب من/............