ذهن زیبا

خدایا ! نوشتن را به شرطی می خواهم که کلماتم عطر نفسهای تو باشد .

ذهن زیبا

خدایا ! نوشتن را به شرطی می خواهم که کلماتم عطر نفسهای تو باشد .

خدای خوب من

 

کاش به دوسالگیم باز می گشتم، نه به بدو تولدم همان لحظه که پرستار سیلی به من زد

 

 

 و من گرییدم . ...  من دانستم او چه می خواست ، می خواست بدانم

 

 

 دنیای جدید با هیچکس شوخی ندارد حتی با طفل بی گناه ...

 

 

حال من در اوج جوانی باز می گریم و اینبار فرسخها گناه با گریه کودکیم فاصله دارم .

 

 

 اما امیدوارم ،

 

 

 امیدوارم حال که وقت آمدن و بودن گرییدم زمان رفتن بخندم شاد و مسرور از رضای تو

 

 

 رضای تو خدای خوب من/............