پدرم ! پینه دستانت را که می بینم خجالت می کشم در مقابل تو بنشینم چه رسد به اینکه پایم را دراز کنم ! ... من می گویم در مقابل تو ، این کوه ایثار ، تا قیامت هم اگر خبردار بایستم باز کم است ... من چون کوه بودن را از وجود استوار و نازنین تو آموخته ام... و چون دریا بودن را از امواج بی صدای دل تو ... .عکسهای جوانیت را که می بینم پر از نشاط و شادیست ... مثل امروزهای من ... و من می دانم که تمام چین و چروکهای صورتت بخاطر من است .
برای از تو نوشتن در انتخاب واژه ها مانده ام ... دستم به قلم نمی رود ... تکنولوژی غرب هم نمی تواند تو را زیبا بنویسد چه رسد به مدادهای سیاهی که با مداد تراش کوکشان کرده ام ... هر تار موی سفید تو نشان از سالها تلاش خستگی ناپذیرت برای ایستادن من است ... امروز من ایستاده ام ... درست مقابل تو ... مثل روزهای جوانیت ... برایم آرزو کن برای فرزندانم پدری چون تو باشم .... گونه هایت چال افتاده است دیگر ... می بینم . وقتی از بیرون وارد آشیانه ای که برایمان ساخته ای می شوی عرق مقدست را دوست دارم ... بوی عرق تن تو از هوگوترین ادکلنهای دنیا هم خوشبوتر است ... تو نعمتی هستی که خدا تا به امروز از من نگرفته است ..... و من از این بابت در پوست خود نمی گنجم ... پدرم ! آن شب که از درد پاهایت برای مادر آهسته می گفتی من استراق سمع کردم . .... و دانستم برای چه این روزها کمی خمیده قدم بر می داری ... من به فدای قد خمیده ات بابا ... تویی که یک دنیا درد و رنج را بخاطر من نالایق در اقیانوس دلت پنهان کرده ای .... نمی دانم کجای ثانیه ها می توانم آئینه صبر و استواری تو باشم ... کوه را بنگر برای استواریت سجده می کند ! کودک که بودم ... دستم را که در دستانت می گرفتی همیشه در عجب بودم که چرا دستان بابا سیخ دارد . امروز من دانستم چرا سیخ دارد دستان تو ! ... من این دستان پینه بسته را می بوسم و می بو یم ... دستانی که با هر سیلی دلسوزانه اش یک درس از زندگی به من آموخت و با هر نوازشش حس زیبای آرامش را در رگهای من جاری ساخت . پدرم! قسم به استواریت دوستت دارم . |
سلام
حرفهای ناتمام یک ساله شد.
چشم انتظار قدوم مبارک شما هستم.
موفق و بهروز باشید....
سلام موسا جان
آقا ای ول !
مطلبت بسیار زیبا بود.
راستی با کمی تاخیر روزت مبارک.
این طرفها هم بیای بد نمی گذره کاکو .
زیبا بود! الهی که یه روز این حرف ها را کسی برای خود تو هم بنویسد!
سلام به او که دیگر صدایم را برای تبریک روزش نمی شنود .سلام به او که تمام وجودم تمام تاروپودم به وجود او که دیگر نیست می تپد . پدر پدر عزیزم من منظرم تا روزی به تو برسم . روز پدر ومرد بر شما عزیز اقا موسی مبارک باد.
مرحبا بر متن زیبا یتان .... واژگان به خاطر این قدرشناسیتان در مقابل استواری پدرتان زیبا و بجا خبردار و حاضر باش هستند ...خدا قوت.
به نام خدا
با سلام خدمت بینندگان این وبلاگ:
سایت خبری footbal138- بزرگ ترین خبرگزاری فوتبال در ایران شما را به تما شای خود دعوت می کند.
گروه خبری footbal138-
یه روزی، اون دور دورا، حتی یادم نمیاد کی بود!!!!
بی نهایت تا ثیر گذار و زیبا بود..
دلم برای پدرم تنگ شد...
نمیدونم چرا اینجا که اومدم یاد نوروز افتادم.
بار اول که اومدم بهار اومد.
جناب موسا من به پاس لذتی که اون چند ساعت از خوندن بلاگتون بردم اینجا رو لینک کردم.
خاش و خرم بشی چوک دیریا...
سلام دوسث من خیلی جالب بود هیچی ندارم برات بوگوم برای اینکه خیلی جالبن.
سلام دوست خوبم چرا همه حسرت روزهای کودکی وبی خیالی را می خورند راستی چرا به ما هم سر بزن
موسا جان سلام
خوشحالم که بعد مدتی تاخیر نوشته ای ...لبریز از حس و عاطفه بود...
هرمز نو را با «پنجشنبه بازار میناب» بخوانید
لطفا تو وبلاگ من هم نظر بدهید!
موفق باشی
یا موسا انت
تو خوبی
کجایی ؟
من روز از روز تری ام
یا گل بابا
آمدم نبودی نگردمکه نیستی ؟
پرواز چاره پرنده نیست
شغل پرنده است
چاره من وتوست
با آن دیوارهای تو در توی ذهنمان
و گنگی روابط پنهان در اندیشه هامان
سلام دوست عزیز به روزم ومنتظرت
سلام لطفا تو وبلاگ من نظر ندهید لطفا آپدیت کنید
منم موسا...
همان که ایستاده و در انتظار دیدنت ماتش زده است!
تو را با این شناختم.
سلام
در هرمز نو بخوانید:...نتی برای بلبل چوبی...
سلام موسی یا موسا ! مگه فرقی هم میکنه ؟
موس رو کشیدم پایین رو قسمت نظرات کلیک کنم تا یه نطق قرایی واسه پدر بنویسم اما با دیدن عکس هادی و هدی حالم دگرگون شد ... جدا چقدر از کودکی ها دور شدیم ...
آقا حلالمون کنیم . ما رفتیم !!!
daghe delom zenda makon khalooooooooo mosaaaa
پدر
چه کلمه زیبایی
کلمه ای که فقط یه خاطره محو ازش دارم
چه با احساس نوشتی
دیدم
منتظر است با
حالا می بی نی هر چی می گردی خود ات نیستی
...
روزی سفر آغاز کردم ...
به امید هجرت از فصل بی عشقی و رسیدن به شهر عشق... عشقی فراتر از مرزها و اندیشه ها...
... روزی دیگر به شهر ناامدیدی رسیدم و تصمیم گرفتم برای همیشه نشان از میان آدمیانی که بی مهابا واژه ی مقدس "عشق" را به هر خواستنی می آلایند، برگیرم...
پس بی نشان سفر از پی گرفتم...
تا اینکه...
بالاخره به شهر عشق رسیدم...آْنجا که میان زمین و آسمان زندگیم به پیشگاه خدا عاشقانه زانو زده و سجده ی شکر به پاس موهبت اعطای عشقی که سال ها در اندیشه ی یافتنش سفر کردم، به جای آوردم...
دیروز با "شمیم عشق" میشناختید مرا و امروز...
شروعی دوباره با "فصل شدید دلدادگی"... در: http:\samaram.blogsky.com
یا علی
درود
پدر؟
زیبا واژه ای که دل از کلامش نمی کوچد وذهن در خیالش می ماند...
دیر به دیر؟///
پدر... چه کلمه زیبایی...
چه زیباست دستان پدر آن هنگامی که با مهربانی بر سرم کشیده می شود... چه زیباست بوسه های پدر بر پیشانی آن هنگامی که برایم آرزوی موفقیت و شادی می کند...
سلام
خسته نباشید
تشکر از زحمات شما
موفق و سربلند باشید
در پناه حق .
آمادگی + فرصت = شانس
موفق باشید
حضورتان مایه ی مباهات بود و... نمیدانم پیش تر گفته بودم یا نه. ولی ؛ذهن زیبا؛ جز معدود صفحاتی است که معمولا مشتاق پیگیریش هستم.
در مورد تاسف ازدواجم هم... کاملا حق با شماست. سخن شما صحه ای بود بر برخی افکار و برنامه های خودم. البته خوشبختانه همسرم نیز اهل قلم هستند. میشناسیدشان...! خیلی دور نیست! "شب تولد من"... "سفر کرده"... به یادش دارید؟
پدر... من... این روزها... بسی ... به پدر مدیونم...
یا علی
سلام وب قشنگی داری تبریک میگم بازم بنویس. عزیز بیا در این اقدا م انساندوستانه شر کت و بقیه رو دعوت کن . قربونت
قابل توجه هرمزگانی های شریف
متاسفانه چند ماهی است که آقای محمد رسول مظفری که یکی از داوران ملی فوتبال کشور ماست بر اثر سانحه رانندگی در بستر بیماری بسر می برند و در این بین از طرف مسئولان تربیت بدنی و فدراسیون فوتبال کمک شایانی به این عزیز و خانواده اش نشده است.این ورزشدوست در راه انجام ماموریت ( هنگام بازگشت از کرمان و قضاوت در لیگ دسته دو کشور) دچار این سانحه شده است. آقای مظفری جزو فرهنگیان فرهیختۀ خطۀ دهنگ بستک نیز به شمار می آید.
پیشنهاد می گردد در آستانه ماه مبارک رمضان و در شروع ماه مهر ( اول ماه مهر) آیین جوانمردی و مهرورزی را پاس بداریم و با گلریزان و جشن رمضان به یاری این فرزند جامعه ورزش وعضو خانواده فرهنگ (آموزش و پرورش) بشتابیم. همه ورزشکاران و همه فوتبال دوستان توجه نمایند که عشق غقط استقلال و پرسپولیس وستاره های کاغذی نیستند بلکه می توان عشق را در بیابا نهای مناطق محروم استان خودمان لمس کرد. برهمه اهل فرهنگ وادب و دانش در این استان واجب است تا به کمک عضوی عزیز از خانواده خود (آموزش و پرورش) همت گمارند.
به هیات فوتبال هرمزگان تو صیه می شود تا با برقراری ارتباط با خانواده این عزیز و معرفی یک شماره حساب بانکی نسبت به جمع آوری کمکهای مردمی بربای این عزیز حاقل وظیفه خود را انجام دهد.
اگر ادارات اموزش و پرورش استان بویژه بستکی های عزیز و هیات های فوتبال و جامعه ورزش و دانش آموزان استان دست بکار شوند دیگر برای آقای مظفری مشگلی از نظر پشتیبانی پیش نمی آید. همه با هم برای سلامتی ایشان دعا می کنیم اما بخاطر داشته با شیم که دعا فقط کافی نیست و باید عمل کنیم.
کلیه وبلاگ نویسان متعهد و با شعور هرمزگانی توجه نمایید که از امروز رسالت اطلاع رسانی و دعوت به همکاری در این زمینه را بردوش گیریم و نشان دهیم که همه اهل شعوریم وشور.
وعده ما اول مهر با جشن رمضان و گلریزان برای آقای محمد رسول مظفری . از امروز نیز با نوشتن مطلب در این زمینه در وبلاگهایمان پیشرو این جریان باشیم . وبلاگ جاسک (www.jaask.blogfa.com) مشتاقانه آماده پذیرش نظرات همه شما دوستان است.
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
آپ نمی کنید؟
آپ نشد که !!؟؟
سلام
خیلی جالب بود
همیشه موفق