من دهاتی هستم. ساده میگویم، دهاتی ... حاضرم در تهران هم این را فریاد بزنم!
... من دهاتی هستم ... ساده مثل چهرهی معصوم کودکی بیگناه ... شخم میزنم زمین را برای تکهنانی که با دستان خود می سازمش ... شیر بز میخورم ... شیر بزی که من میخورم از قوطیهای رنگارنگ پشت ویترینهای شهر خوشمزهتر و مفیدتر است... اینجا کودکان ما هوا تنفس میکنند جای مونوکسید کربن ... اینجا، توی دهات ما باران که میبارد صدای تکتکش لحظههامان را نوازش میکند و هرگز نمیگذاریم چترهای رنگ و وارنگ بوسهی قطرههای باران را از گونههای ما بگیرد ... من دهاتی هستم ... ایمانم هنوز آنقدر هست که نمازم اگر قضا شود روزم را دوست ندارم دیگر ... من دهاتی هستم ... ایمانم هنوز آنقدر هست که بدنم را از نامحرم بپوشانم ... نه مثل آنها که تا بدحجابیشان را گوشزد میکنی اینگونه میگویند: من هر کار میکنم بکنم مهم این نیست مهم این است که نیت آدم پاک باشد! ... من دهاتی هستم ... با تمام سادگیها و ساده زیستیم ... الحمدالله راضیم به رضای خدا ... دغدغهی شهریها را ندارم شکر خدا ... دغدغهی شهریها خوابیدن روی تخت خوابهاییست که چوبشان از ساژ است و بالشهایی که توی آنها پُر شده است از پَر نادرترین مرغهای جهان! ... و دغدغهی من خوابیدن روی زمین خدا ... هر جا که باشد ... مهم این است که مال خداست ... و خودم ... و نه حق دیگری ...
اینجا توی دهات ما سلامها رنگ و بو ندارند ... بی رنگ بی رنگ هستند ... به زلالی آب ... گینس ! سحرخیزترین مردم را از دهات ما برگزیده است ... توی دهات ما مدرسه هم هست ! مدرسه ای که به ما یاد می دهد ... بابا آب داد ... ما در همین مدرسه فارغ التحصیل می شویم ... سوم راهنمایی ... نهایت آرزوی کودکان ماست ...
من دهاتی هستم ... هنوز هم حیوانی را سوار میشوم که سالهاست به همین نام صدایش میکنند ... من دهاتی هستم ... صبحها با صدای اللهاکبر خروسها بیدار میشوم تا از بین من و خورشید این من باشم که اول به صبح سلام میکنم ... با اینکه اینجا توی دهات ما بوی شهر در هوای دل خیلیها پیچیده است هنوز هم مردم من با صفاترند ... هنوز هم دستان پینه بسته نان به خانه می آورند تا همین پینهها ... دلیلی باشد برای نان حلال ... و فرزندانی سالم و صالح ... اینجا هنوز هم شبهای زمستان خانهی پدربزرگ کرسی داریم ... و خندههایی که تا نیمهشب محفلمان را گرم میکند ... چیزی شبیه به همین خندههای ما در شهرها هم تکرار میشود ... ولی فرقهایی میان این دو خنده هست ... شنیدهام آنجا خنده را میفروشند ! ... خندههای مصنوعی را ... خنده هایی را که درون قرصهایی میریزند و هر کدام با به قیمت 15000 تومان یا کمی بیشتر یا کمتر میفروشند ... بله، خنده را میفروشند ... آن هم خندههای مصنوعی را ....
اینجا دیوار خانههای ما به زور به 2 متر میرسد و موی دختر همسایه نگاه پسری را میخکوب نمیکند ... اینجا ... توی دهات ما ... گنجشکها آنقدر آرامش دارند که روی گیسوان مادربزگ لانه می سازند ....
سلام
دوست دارم مطلبی رو که نوشتی ۱۰ بار بخونم...
چون خیلی گیرا و بی ریا نوشته شده بود...
دوست داشتم که در مطلبت کمتر فخر بفروشی...
دلمون رو بردی به آب و هوای تمیزش که همه ازش سخن میگن(توی شهر) ولی هیچکس اینقدر مسائل دیگر رو مقایسه نکرده بود.
در رابطه با خنده ام بهت دروغ گفتن چون خیلی باهات گرون حساب کردن ...
راستی اگه با تبادل لینک موافقی خوشحال میشم خبرم کنی.
موفق باشی
خوش به حالت روستایی
جالب بود
سلام
به صمیمیتی که در روستا موج می زند نوشته ای و این روح صمیمانه را می توان از ورای کلمات زلالت دید
سلام
...پراکند نویسی این روزهای هرمز نو را بخوانید...
اما من روستائی در شهر مانده بدون قرصهای خنده ام!!!! پس همچنان به یاد روزهای خندان میگریم!
ها ...! تهران دیگه کجاست ؟
در آنجا بی وفایی - بی مهری - دروغ - خیانت معنایی ندارد آنجا خدا سر سفره آنان نان قسمت می کند آنجا دشت مهربانی است ... .
بخدا اگه حاضر بشی تو تهران که نه همین بندر بگی من
دهاتی ام ...
متن خوبی بود ولی فقط شعار بود وقتی نویسنده آن هم در عمل به آن اعتقاد ندارد چه فایده
غرض از مزاحمت :
شما به یه بازی وبلاگی دعوت می شوید که در آن شما باید هفت ترانه و خواننده محبوبتان را بنویسید و از بقیه هم دعوت کنید
با سلام
کاش من هم می تواستم با اینکه یکبار هم شما را ندیده ام اینقدر خوب شما را بشناسم... تا آنجا که بتوانم از خصوصی ترین هنجارهای اجتماعی که رعایت می کنید یا نمی کنید آگاه باشم !!!
سلام و نخسته
خیلی ممنون از حضور فرمایی...
یاداشت بسیار جالبی بود تا حالا به این سادگی کلمات رو ندیده بودم ..کلماتی که سالهاست بر لب دارم اما دور از گویا بودن..
موفق و پیروز بمانی
چه باصفایی...!!!
در تهران ماهم بیریا می خندیم ماهم به آسمان سلام می کنیم اما تعداد سلامهایمان از شما کمتر است............ اما مثل همیشه تکان دهنده و عالی بود . ممنون
هیچ معلومه ذهن زیبات کجا رفت ... دهاتی؟!
سلام...
میدونین یاد چی افتادم؟
ترانه ی ؛دهاتی؛ شادمهر عقیلی!
ممنون که خواندید
لطف کنید دیگر بار بخوانید و ما را از انچه در ذهنتان میگذارد بی نصیب مگذارید...
ارزومند ارزوهای پاک شما:سمیرا
علی یارت
سلام
جالبه.
غصه ی چی رو می خوری. چرا می خوای با زدن رنگ شاعرانه به هویت خودت وارد بازی کسایی بشی که هویت دهاتی بودن تو رو مساوی حقارت می دونن.
سلام
این یک قانون است که اگر یکدیگر را بهتر بشناسیم دستمان برای نوشتن در باره ی هم بازتر است. کاش مرا بهتر می شناختید تا اثری که بجا گذاشته اید منطقی و قابل قبول بود.
مرا بیشتر بخوانید دوست من
سلام
نوشته زیبایی بود.
خسته نباشید(:
یا موسا ... تو چرا ؟ من مرد چرا ... واحد انسانی چرا نه ...
انسان ... چرا همه اش قول مردانه ... مردانه گی ... مرد بزرگ ... چرا موسا ؟ ها ...
ای ول باحال بید
سلام یار همدل.
اگه می تونستم در دنیا یه چیزه دیگر باشم می خواستم اشک تو باشم تا در چشمات متولد شوم روی گونه هایت زنده گی کنم و بروی لبانت بمیرم .
یادت شادی و امید را در من زنده میکند .
نجوایم را بشنو.
چشمانم از انتظار قدومت هرگز خسته نخواهد شد.
اصلا مهم نیست که چقدر اهسته راه میر وی . مهم ان است چه مسافتی را بدون ایست راه می روی
مرا جانی دوباره ببخش.
ای صداقت قلبهای پاک.
سلام موسی جان به ی بازی دعوت شدی به من سر بزن
سلام بر ذهن زیبا
واقعا که ذهن زیبایی داری وخیلی قشنگ روستا وسادگی روستا یی بودن را به نگارش در آوردی .زندگی در روستا صفای خودش را دارد خوش به حال روستایی.
موفق باشی
سلام
اولین شماره ی ضمیمه ی هنری کاما در نشریه صبا یکشنبه بیست و ششم اسفند منتشر می شه.
قربانت
نه! ... جدی؟؟؟
سلام موسی عزیز
با خوندن این مطلب شما دل ما هم بی دهات تنگ بو کاش دهات ها هم دهات می ماندن . اما منقل و وافور تیشه به ریشه دهات و فرهنگ دهات زده ، خالو سری به دهاتون اطراف بندر بزن تا بودونی چه به روز دهات هوندن
بهار طبیعت را به امید اینکه بهار اجتماعی و .... به همراه داشته باشد به شما تبریک می گویم
خالو تشکر از حضورت در بلاگ سورو
سلام دهاتی
کاش دنیا به این کوچیکی بود که میگی
سلام هم ولایتی
به سلامتی
موفق باشی
سلام
سال نو مبارک.
سال پر از موفقیت و شادی برایتان آرزومندم.
بهاران خجسته باد
با تبریک نوروزی به روزم در بلاگ سورو
سلام
سال نو مبارک
تو خوبی ؟
میس یو تم
تا به بینم ات
فقط میشه گفت :
ساد ، بی ریا
و
زیبا بود...