ذهن زیبا

خدایا ! نوشتن را به شرطی می خواهم که کلماتم عطر نفسهای تو باشد .

ذهن زیبا

خدایا ! نوشتن را به شرطی می خواهم که کلماتم عطر نفسهای تو باشد .

دوستم باش خدا

 

خدایا

صفای سینه­ی دوستانت را که می­بینم حسرتی عجیب سراسر وجودم را فرا می­گیرد...با خود قرار گذاشته­ام این حسادت را که پاپیم شده تا به تو نزدیک شوم نزد خود تحریک کنم ... بگذار به دوستانه خوبت حسادت کنم تا شاید بدنبال راهی باشم...  بهترین باشم...  

دلم هوای عشقبازی دارد ... و رفاقتی بدون مرز...  

وجود من عصاره­ی حضورت را کم دارد ...فدای مهرِ بی پایانِ تو شوم که راه را برای خوب بودنم همیشه باز گذاشته ای... اصلا فردا که بیدار شوم  ... خورشید را برای پرستش تو کنار میزنم... من قصد آمدن دارم خدا ...  تو را به جلالت قسم  

                                  دوستم باش

                              ***

پ.ن 1: بدلیل عدمِ حضور حیوانی زیبا چشم شیرینیِ وجودم بسیار کم شده است.

پ.ن 2: سلولهای خاکستری مغرتان را برای پی بردن به معنی پینوشت بالا به جنب و جوش نیندازید. آدمیزاد را توانِ شکافتنش نیست!