ذهن زیبا

خدایا ! نوشتن را به شرطی می خواهم که کلماتم عطر نفسهای تو باشد .

ذهن زیبا

خدایا ! نوشتن را به شرطی می خواهم که کلماتم عطر نفسهای تو باشد .

مادر بهشتی من

توی اتاق بغلی نشسته بودم و به فردای مرموزم می اندیشیدم ... به اینکه چه باید بکنم تا دوستم خدا برایم بهترین را بخواهد ... اینکه چگونه باشم تا میان اینهمه باران گناه خوب و با سعادت بمانم

خودمانیم

نمازم خیلی دیر میشود خیلی وقتها! ... به یکباره در دلم حسی عجیب شکل گرفت

به خودم گفتم : من چرا اینقدر بی دقتم در نمار؟! ... و تصمیم گرفتم از همان لحظه حواسم بیشتر به خودم باشد ..

توی اتاق کناری  مادرم بود و انگار چیزی با خدا  میگفت .. کنارش رفتم و پرسیدم چه میکنی مادر؟ .. گفت:

دعا میکنم خدا در دلت مهری قرار دهد که نمازت ...

من حتم دارم مادرم یکی از زنان بهشت است ... به این ایمان دارم.

...