ذهن زیبا

خدایا ! نوشتن را به شرطی می خواهم که کلماتم عطر نفسهای تو باشد .

ذهن زیبا

خدایا ! نوشتن را به شرطی می خواهم که کلماتم عطر نفسهای تو باشد .

به دوستان بی نامم

راستش مدتی ست ذهنم درگیر دوستانی شده است که اغراق اگر نکرده باشم نیم بیشترشان دوستان نزدیک و خوب من هستند. دوستانی که حالا هر کدام به دلیلی از هم دور هستیم و کمتر از هم میدانیم. اما این اصلا به این معنی نیست که با دانستن شرح حال خوشی از هم خرسند نشویم و با فهمیدن غصه ی هم دل نگران نمانیم.ممکن نیست (هرچند دیر) به هم سر نزنیم و از لحظه های اکنون هم چیزی ندانیم.. که شاید البته در میانشان من کم لطف ترین باشم. و این تمام چیزی ست که من در این مدت 7 سال وبلاگ نویسیم دارم و به داشتنش می بالم. و شاید برای همین است که علی رغم نداشتن حس و حال 7 سال قبل باز هم نمیگذارم قلمم گوشه ی گنجه ی اتاقم خاک بخورد و ذهنم تنبلی کند.

    حالا اما ذهنم درگیر مقوله ایست که بهتر دانستم همینجا با شما در میان بگذارم. دوستان بی نام اما باوفای من مدتی ست میهمان ذهن زیبای من هستید .. خوش به سعادتم که چشمانم میزبان قدمتان باشد .. اما .. از همه ی شما (که میدانم یکی نیستید و بیش از آنید) خواهشی دارم .. اینقدر معماگونه ننویسید و معماگونه رهایم نکنید.. آمدنتان حالم را خوب میکند اما .. بی نام بودنتان نمی گذارد ابراز لطفتان را در ذهنم به نام کدامیک حک کنم .. سه نقطه گذاشتن به جای نامتان گیجم می کند .. درگیر می شوم .. و حال آنکه حتی از حقیر توقع تشخیص هویت مهربانتان را دارید!.. من .. بی نام هم دوستتان دارم و بارها از ادبیات نگارش و اشاره هایتان به وجود زیبایتان می رسم .. اما از من توقع نداشته باشید هر بار و در پی هر پست بدانم کدام بی نام، کدام دوستم است .. و کدام سه نقطه کدام یار مهربانم .. لااقل اگر نمی خواهید نامتان را دیگران ببینند و نگاشته ی سراسر لطفتان را بخواند، حقیر را لایق بدانید در این دانستن .. که وقتی بدانم خرسندتر از اینم .. و مطمئن باشید اگر خواسته ی خودتان باشد هرگز نام و نگاشته تان را تایید نمیکنم تا مهربانیتان فقط سهم خودم باشد .
***


    پ.ن: پست بعد را برای ستایش مهربانیان خواهم نوشت تا بدانید چقدر دوستتان دارم و چه اندازه دلم میخواهد مثل آن روزها گپی با هم بزنیم و حالی تازه کنیم.. که شما هم خوب میدانید فهمیدن هم یعنی چه.. باز هم می گویم .. بودن چون شمایی اصلی ترین دلیل تراوش ذهن زیبایم است.
نظرات 13 + ارسال نظر
... !!! پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:17 ب.ظ

موسی جان
برادرم سه نقطه گذاشتن مفهومی دارد که همه می دانیم. اما این مفهوم ها را من اضافه می کنم:

تو نباید نام مرا بدانی.
دیگران نباید نام مرا بدانند.
و گاهی شاید من هم نباید نام خودم را بدانم.

در نهایت این سه نقطه هم کار را راحت می کنند و هم پیچیده و سخت!
راستی این سه نقطه گذاشتن رسم خودت است! قبول نداری پست های قبلی خودت را مرور کن. فتوبلاگت که دیگر هیچ!

حق با توست دوست خوبم .. اما 3 نقطه گذاشتن را در ادامه ی یک نگاشته یا مفهومی بکار می برند که خواننده تا نیم یا بیشتری از راه را با آن نگاشته یا مفهوم آمده است .. نه بجای شهرت و نام یک فرد! .. در نهایت این یک خواهش است و قبول یا رد آن بسته به تصمیم شماست.
و هر چه باشد .. برای من قابل احترام.

[ بدون نام ] شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 04:28 ب.ظ

در حرفی که زدم معمایی نبود. دو پست قبلت نگرانم کرد و من جویای حالت شدم و پست بعدیش که ناپدید شد بیشتر نگرانم کرد. من فقط می خواستم بدانم حالت چطور است. فقط همین. این حرفها این نگران شدن ها برای حالت را به جای هر دوستی که دوست داری تصور کن. من یکی از این دوستها هستم. نمی خواهم بگویم که هستم اما می خواهم بگویم گاهی که این صفحه را باز می کنم از کلماتی که می نویسی سعی می کنم بفهمم حالت چطور است. همیشه خوب باشی.

چه بگویم؟ ...
سپاس.

سایه روشن شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:52 ب.ظ http://saayeroshan.mihanblog.com

...
سه نقطه ها برای من دنیایی حرف و درد کلمه ست . زبانیست برای نگفتن و گفتن اینکه نمی گویم .
اینجا بحال نه
اما گاهی از خود چنان دورم که دوست دارم حرفم را جایی با سه نقطه هام بزنم
لابد تو از خودت تا بحال دور نبوده ای همیشه دوست

شاید .. شاید هم نه

ازاده شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:19 ب.ظ http://arghavan000.blogfa.com/

کم مینویسی رفیق

کم نوشتن همیشه بد نیست دوست من

ساحل افتاده یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:15 ق.ظ

و این تنها ذهنی زیباست که می تواند دوست بدارد
چه با نام و چه بی نام!

تارمی سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:42 ب.ظ http://deledaryai.blogsky.com

سلام

دلنوشته ات خیلی زیبا بود.

منم با شیفت دلتنگی آپم.بهم سر بزن

... پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:46 ب.ظ

دوستت دارم موسی جان و همیشه نوشته هات واسه من قابل احترام بودن و هستن .

وقتی نمیدانم که هستی دلیلی برای تایید نمی بینم .. این بار را بخاطر مطب دومتان تایید کردم.

بهشب پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:39 ب.ظ http://behshab.blogsky.com/

موسا جان این پست حرف من هم بود

... سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:49 ب.ظ

همیشه هم خودت رو دوس داشتم و هم عکساتو .البته اگه نظرم رو تائید کنی . چرا وقتی مینویسم دوست دارم نظرمو تائید نمیکنی ؟ چرا میترسی از این دوس داشتن ؟ کاش بگی در موردش .

مریم پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:05 ب.ظ http://mghajar.ir/

میفهمم چه حسی دارید. شاید همه ی مایی که وبلاگ داریم این مساله را به نوعی بفهمیم و حس کنیم. من حالا یه نوع دیگرش را هم تجربه کرده ام. اینکه دوستی میاید و هر چند روز یکبار برای پستی فقط ... در قسمت متن مینویسد. این کار را بارها و بارها و طی چندین سال انجام میدهد. خیلی دلم میخواهد دلیلش را بدانم. حتا یکبار پرسیدم اما جوابی نبود. راستش گاهی حتا دلگیرم میکند. اما چه میشود کرد!!!

بانوی خلیج دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:36 ب.ظ http://www.dkh.blogsky.com

...

..

... سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:06 ق.ظ

خب چرا الان شما نمینویسی و آپدیت نمیکنی؟

... سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:07 ق.ظ

ضمناچرا اینقدر با عصبانیت جواب منو دادی؟

عصبانی و ناراحت نبودم..اگر باعث چنین برداشتی شده معذرت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد