سرنوشت من نه بر بلندای پیشانیم، سرنوشت من نه در بندهای مبهم دستانم، سرنوشت من نه در اعماق چشمان سیاهم، که در مسیرهای سبز و قرمزیست که برای رسیدن یا نرسیدن برمیگزینم!
من سرنوشتم را خود رقم میزنم. با قلب و دستان خویش ابتدا و انتهایش را رسم میکنم. سرنوشت من در گرو اشکهاییستکهمیریزم، در گرو مسیرهای سبزی که به تو خدای مهربان ختم میشوند و یا مسیرهای سرخی که انتهایش آتش است و بس. اینکه چگونه خود را با ناب معرفتت جلا دهم یا اینکه نه، روز به روز از تو و نام تو دور باشم مرا و سرنوشت مرا رقم خواهد زد. سرنوشت من ممکن است در یک شب سرد اما قدر رقم بخورد! ممکن است سرنوشتم را دیوار سیمانی مسجد محلهمان رقم بزند یا حتی سکه بیارزشی که به گدای گوشهنشین خیابان هدیه میکنم. سرنوشت من ممکن است به آه مادرم متصل باشد یا به سیلی محکمی که از دستان پدر میخورم یا به قلب همسری مهربان که هر روز ناجوانمردانه میشکنمش.
سرنوشت من در بقچهی فالگیرها پنهان نیست. یا در چگونگی چینش نخودها روی صفحههای رمز! سرنوشت من در گرو فلسفهی خونین و غرورآفرین کربلاست و در گرو فحشهایی که در رمضان نمیدهم. شاید هم سرنوشت مرا کبوترهای حرم رقم میزنند!
آری سرنوشت من در چشمهاییست که شبها بی نام تو خواب را حرام می داند و در صبحهایی که با نام تو شروع میشوند. سرنوشت مرا من خود رقم میزنم. جمعههایی که ندبه را خسته میکنم سرنوشت مناند نه ظهرهایی که بی نام تو از خواب برمیخیزم! سرنوشت من با نیمنگاه زندگیبخشت تبدیل میشود هر لحظه اراده کنی. اما اردهی تو به ایمان من بستگی دارد به دستان ملتمسم و یا چشمان معصومم ...
من خود سرنوشت خود را میسازم خشت به خشت و بند به بند...
***
پ.ن: کاپوچینو با طعم پاییز جواب میدهد.
سلام همشهری عزیز
خانه نو مبارک ، حسا بی سر وضع بلاگ تغیر اتدادن
جون بودن ،
یاد دوستی افتادم که می گفت سر نوشت رفقا به یک امضاء وابسته است و سر نوشت خیلی ها به این یک امضاء وابسته بود یادشان بخیر . تا چند وقت پیش هم امضایش بعنوان وزیر کشور زیر برگه های رسمی بود .
سرنوشت انها هم در بقچه ی فالگیر پنهان نبود ، بلکه به مرکب نوک قلم وابسته بود .
موفق بشی و ارزوی کربلا به دلت نموند .
خدایا!
به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که بر من گذشته است
............................حسرت نخورم
و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش
......................................سوگوار نباشم
بگذار تا انرا من خود انتخاب کنم
...................................اما انچنان که تو دوست می داری.
«شریعتی»
زیباست. مثل ذهن خودت !
من هم خواندم ...
ماه بعد منتظرت می مانم !
آبی باش و زلال ...
سلام.
بازیگوشی برای ادامه حیات لازم است. باور کن!
از خدا برایتان
روزی مریم و قصر آسیه
تقوای حسین(ع) و قلب خدیجه(س)
دوستی فاطمه(س) و جمال یوسف(ع)
ثروت قارون و حکمت لقمان (ع)
ملک سلیمان(ع) و صبر ایوب (ع)
عدالت علی(ع) و حیای زینب(س)
عمر نوح(ع) و محبت اهل بیت رسول الله (ص)
را خواهانم.
همیشه و همیشه از خواندن متن های شما لذت برده ام مرسی
مثل همیشه زیبا نوشتی ۰ مثل قدیما ۰ دوستت دارم هم نجابتت رو هم نوشته هات رو ۰ غریبه نیستم ۰
کاش نامتان را می نوشتید تا دلیلی بزرگ برای خرسند بودنم باشید.
موسی جان ممنون که جوابم رو دادی ۰ منو میشناسی ۰ غریبه نیستم ۰ بازم ممنونم ۰
سلام و نخسته ...
سرنوشت خود را خود می سازم ...به این جمله همیشه اعتقاد و ایمان دارم . انسان آزاد و انتخابگر است وسرنوشت خود را به هر نحوی که دوست دارد بسازد .
شاد باشید
درود...
گفتارت نیک پندارت نیک رفتارت نیک.....وشادیت همیشگی باد
سلام از سوئد
وبلاگ مفید و خوبی دارین مرا نیز به مهمانی بپذیرید خوشحال میشم. من نیز در خدمتم.
(http://soed-jonob.blogfa.com)
این یک وبلاگ شخصی است وبیشتر راجع به اطلاعات مسائل عمومی جامعه سوئد می باشد. هدف داشتن ارتباط با زادگاهم سیریک و با عزیزانم در جنوب و ایران می باشد.
با احترام محمود زرهی- زاده جنوب سیریک
باهات موافقم !
خشت به خشت
بند به بند ... (گل)
در اینکه وزنه سنگینی هستم هیچ شک مکن برادر!!!! ابرو بالا نینداختم!!!!
سلام
موسئ جان مممنون از حضور و ابراز لطفت
برای جنابعالی با ذهن زیبات و قلب مهربانت
ارزوی موفقیت میکنم.
محمود
سرنوشت را من می سازد. من همه چیز را رقم می زند.
قانون معرفت میگه
باهام باشی باهاتم
به یادم باشی به یادتم
...
تنهام بذاری منتظرت می مونم
سرنوشت یه دروغ تسلابخشه
سلام خالو کم پیدای ، خبری ازت نین ؟
با مطلب : گریه برای گونیهای شکر به روزم
سلام
موفق باشید.
سلام
خیلی دیر شده به روز کن
این دنیا و هر چه که در آن است از آن آفریدگان جسوری است که چنگ می اندازند برای آنچه که می خواهند و نه آنان که به انتظار دیگران می نشینند ،اعم از نبات ، حیوان و انسان . این بقیه را فقط ، مانده خواری اقویا می ماند و حسرت و بخل و مرثیه . « ص 208 کتاب کیمیاخاتون »
سلام موسا جان
انتظار به روز شدنت بودم اما ...
راستش استفاده از علامت ( ! ) به معنای اتمام حجت و غافلگیری بوده ...
چون شکی توش نیست . قاطعانه و محکم که همین برای من کفایت است ...
ببخشید که ریشترش کم بود ...
امیدوارم خیلی زود اون دوربینی که می خوای یا بخری یا برات هدیه بگیرند . راستش خیلی غمگین شدم از اینکه به این بلندی اعلام کردم چنین هدیه ای گرفتم.
سلام و نخسته ...
خیلی وقته چیزی ننوشتی ...با کی قهری ؟(لبخند)
سلام
من هم خواندمت.
از خدا نوشته ای چیزی که در لابلای حرف ها جا نمی شود
من خدایت را نمی شناسم
سلام
خشت به خشت
سلام دوست قدیمی
خوشحالم که بازم میبینمت
ممنونم که سراغم را گرفتی حالا من ازت میخوام اگه از کلبه آبی خبر داری به منم بگی
در مورد این پستت من نظرم اینه که سرنوشت ما دست خودمون نیست هر طور برامون رقم خورده باشه همون میشه...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی خدای آسمون بنده هاشو می آفرید.
رو پیشونی هر کسی قصه سرنوشتی چید
با قلم خوشبختیها
با جوهر طلایی رنگ
رو پیشونیها می نوشت قصه خوب سرنوشت
وقتی که نوبتم رسید
مرغک بخت من پرید
قلم نوک طلا شکست
جوهر فقط سیاهی زد
وقتی خدا اینجوری دید
از مرغ غم یه پر کشید
با قلم بدبختیها
با جوهر سیاهیها
رو پیشونی من نوشت :
" قصه تلخ سرنوشت
این سکوت
اکنون
پاسخ سوالات بی شمارم را در خود جای داده!
ای کاش زودتر می فهمیدم
-----------------------------------------------------------------------به روزم
خدایا!
بندگانت شکر نعمتهای تو کنند و
من
شکر بودن تو
چرا که نعمت
بودن توست!
موسا نمی خوای به روز کنی؟
برای من کسی اگر دوست نام گرفت هیچ گاه قدیمی نخواهد شد.
خواهم آمد دوست همیشگی من
موسی جان نوشتهات راخواندم خیلی برایم جالب بود به امید نوشتهای بعدی
منتظرم
۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱
سلام ت خوبی ؟
سلام
ممنوم از حضورت
خدایا!
مگذار دعا کنم
که مرا از دشواری ها و خطرهای زندگی
مصون داری،
بلکه دعا کنم تا در رویارویی با آنها
بی باک و شجاع باشم؛
مگذار از تو بخواهم
درد مرا تسکین دهی
بلکه توان چیرگی بر آن را به من ببخش.
برای تو که خواستی به روز کنم!!!!