گاهی...
به باران حسودی می کنم که روی موهای تو سرسره بازی می کند.
به نسیم که دوان دوان بوی تو را حمل می کند.
به عشق که چون تویی تدریسش می کند.
به ساحل پارک دولت که هر پنجشنبه شب میزبان قدمهای توست !
به قلیان میوه ای که بی صیغه محرمیت در تکرار بوسه هایت خاکستر می شود.
اما دلم برای عینک دودیت می سوزد که مجبور است تمام وسعت چشمانت را پشت جسم شیشه ایش پنهان کند ...
چه خاش شَبو اگه شَبَو کَلیونِ میوه ای بَشُم تو هر دَفه پُک زدنِت با نفست یکی بَشم
دود بَشم...
فنا بَشم...
وخت چایی خاردنتَم...
بخاطِرِ اون لووُنِت ...
کاشکَه که نلبَکی بشم !
سلام تفسیر قشنگی بود میتونم خواهش کنم منو لینگ کنی من لینگ کردمت سری به من بزن خوشحال میشم
و تو ای زیباترین آوای هستی اکنون برای همیشه آنچه بیکران چشمت میدید با آهنگ کلامت شنیدم و به جان دل نوشیدم
بسیار زیبا بود . پیروز باشی
و تو ای زیباترین آوای هستی اکنون برای همیشه آنچه بیکران چشمت میدید با آهنگ کلامت شنیدم و به جان دل نوشیدم
بسیار زیبا بود . پیروز باشی
موسا جان سلام ......ممنونم خبر کردی........زیبا بود ........واقعاٌ که عینک دودی باعث میشه که چشم آدما پشتش مخفی بمونه ....خیلی حیفه چون چشمها حرفای زیادی واسه گفتن دارن ....
تصویرت هم زبیبا بود .....دریا ........منم دوسش دارم ......
معنی شعرتو کامل فهمیدم..........
شاد باشی ........از اینکه اومدی و متن منو خوندی و مهتر اینکه خوشت اومده بسیار خوشحالم
راستی وبلاگت خیلی دیر باز میکنه
سلام
امیدوارم خوب باشیک.مثل همیشه زیباست من واقعا لذت می برم وقتی نوشته های شمارو می خونم براتون آرزوی موفقیت می کنم
سلام
مثل همیشه زیبا و لطیف و پربار
امیدوارم تمام روزهای عمرت را زندگی کنی
موسا جان سلام ...دستت درد نکند حس خوبی داشت ...پیروز باشی
ترانه ت معرکیه خودائیش...خیلی حال امکه...
شعرت جون هسته . دستت درد نکنت . اگه ابوت باز هم از شعرون بندری بنویس . خدا یارت بشد
خیلی خوب بود .... عکس هم زیبا بود