تنهایی .... روی یک برگ کاغذ سفید روزی نوشت :
مهربانم،
نیازی نیست کسی به من بگوید دیگر مهرم در دلت از تب و تاب افتاده است
و حنای عشق من پیش تو رنگ ندارد.... می دانی چرا ؟....چون،
عقربه های ساعتی که برایم خریده بودی دیگر تکان نمی خورند !
من نمی دانم ... چرا .... برگ کاغذ ناگهان آتش گرفت !
خودوم از نِگات اَفهمم، دِگه جایِ موندنم نَن * تو دلِ سنگِ تو مِهرُم، دگه مثل پِشتِرون نَن
مه اَرَم دُمبالِ بَختُم، امونُم با خاطراتُم * مه ارم که بی تو ای جا، دگه جای خوندنُم نَن
دوست خوبم سلام:
دارم از تنهایی دیوونه میشم نرو
چیزی بگو
چجوری یه لحظه آروم بشینم
چیزی بگو
فکرخواب وخوردن از سرم پرید
چیزی بگو
فصل پائیزدل منم رسید
چیزی بگو ...
تو ازم دوری ولی
هر جا باشی دوست دارم
چه تو باشی مال من
یا نباشی دوست دارم
خوشی این دل من
لذت با تو بودنه
آخه این دل عاشقه
چجور ازت دل بکنه ....
واسه خاطر خودت
چیزی بگو
تا نرفتم از دلت
چیزی بگو
دارم ازتنهایی دیوونه میشم
چیزی بگو
چجوری یه لحظه آروم بشینم
چیزی بگو
منتظر حضور سبزت در پارتنون هستم
سبز باشی و پایدار
گـَپِ دِل
گپِ دِل ایروزُ بازار اینین
شعر بی ریا خریدار اینین
دِگهَ بیهودهَ مَخـُن از غم یار
وا تو و دِلِت کسی کار اینین
بـِرهَ ای دل تو دِگهَ بی یاری
شُو دراز و تا سحر بیداری
اَزَدِی تو سینه خستهَ مِه چَنگ
یا گِنوغی یا کِه تو بیماری
شعر از : ESA
راستی رسیدن به خیر خوش گذشت ؟ جای ما هم خالی اتکرد یا نه ؟؟؟
سلام
یادم باشه به کسی ساعت هدیه ندم
موفق و پیروز باشی
جالب بود و زیبا.
سلام
تنهائی می تونست اون عقربه ها رو یه بار دیگه به حرکت در بیاره .....مگه نه ؟.......
به روزم
سلام به دوست خوبم...وب لاگ و...آنگاه روح ...بروز شد... حتما"بیا .به امید دیدارت در وب لاگ..و انگاه روح..در ضمن وب لاگت خیلی جالبه...موفق باشی.در ضمن نوشته ات خیلی جالب توجهه ....
سلام...وبت خیلی جالبه. امیدوارم موفق باشی....اگه بیای و به منم سر بزنی خوشحال میشم.........
اگر فقط ۱ ساعت توی دنیا وجود داره که تنهایی ... اونو از دست داده بهتره دیگه نباشه...
اما بازهم ساعت و بازهم عقربه... زمان از حرکت باز نمیایستد.
هیچ وقت . حتی اگر ساعتی بخواهد گولمان بزند.
سلام موسا ی گرامی ، تشکر از حضورت و لطفت، امیدوارم که عقربه ساعت دلت هیچگاه از هرکت باز نمامد و کما کان با شعرون کوتاه ولی جونت ، بیی ما دلخش بکنی .
سلام موسی. امید دارم که در تنگنای عشق نمانی. پایدار و سر سبز و باشی. تشکر از حضور سبز و ماندگارت.
بسیار زیبا ست وقتی که روی کاغذ سفیذ شروع به نوشتن می کنی گویااز قبل برای این کاغذ نقشه داشتیم که چه چیزی باید شود وروی ان چه می خواستیم بنویسیم . ولی ای کاش تمام کاغذ های سفید که ما شروع به نوشتن می کنیم بداند ما با چه حسی وچه زحمتی وچه عشق روی ان می نویسم . بیاید زندگی درست کنیم که تمام کاغذ های سفید زندگی مان چیز باشد به دور از خیانت به دور از هر توهین بیاید زندگی بسازیم که عشق سرمشق امید رنگ زندگی وبودن ان هم با هم بودن برای هم مردن باهم نفس شدن را روی کاغذ سفید بنویسم .
تا که رفتی عقربه روی دیوار حرفی نزد
روسری آتیش گرفت آسمان برفی نزد
***
همه جا نقش و نگاریست که دل مینازد
دلبر خسته ما عشق خدا میبازد
درود
اگر تیک وتاک عشق دلمان را به بازی نمی گرفت فلسفه ماندنمان در چه بود ؟
آبی آسمان دلت همیشه عشق باران باد.
یادم باشد به دخترها بگویم هرگز ساعت عقربه ای به کسی هدیه ندهند!
جالب بود.................موفق باشی....................
در به خونتم
شعر محلی خوبی بود .. در مورد انتقادت .. من اون رنگا رو با عجله انتخاب کردم به همین خاطر ... فقط میخواستم که رنگ زننده و سفید زمینه تبدیل به یه رنگ غیرزننده بشه .. همین
http://poetriman.blogsky.com/
سلام. رسیدن به خیر!
قرار نبود بعد از این غیبت طولانی تلخ بنویسی!
اگه عقربه های ساعت تکون نمی خورن شاید به خاطر اینه که باطریشون تموم شده :)
سلام ... چی شد خواستگاری به هم خورد؟؟
سلام موسا جان .
خسته نباشید به امید موفقیت شما . راستی با مهدی اخلاصمند کمتر بگرد .
سلام. چون گذشته کوتاه نوشته ای زیباست...
شرمنده که دیر اومدم...
لینک ذهن زیبا رو هم گذاشتم. ممنون از یادآوری. حیف بود از قلم می افتاد...
یا علی
اما به ما نیامده دل کندن از شما...
متاسفانه اکثر نذوراتی که که ما می بینیم این چنین تقسیم می شود .
اما چشمها برای دیدن این کودک و امثال آن در چنین مواقعی تنگ می شوند یا اصلا نمی بینند ...
ما باید خودمون رو اصلاح کنیم ولی عادت داریم همیشه ایراد از دیگران بگیریم و ...
موسا جان واقعا که این ذهن زیبا تلنگریست به آنچه که می بینیم و به روی خود نمی آوریم .